همه نوع مطلبی اینجا پیدا میشه دانلود,عـکس,آهنگ,آموزش,اخبار,دانشگاه,بیوگرافی,علمی,برنامه,سرگرمی,مطالب جالب
چوپانی گله را به صحرا برد ؛ به درخت گردوی تنومندی رسید . از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گرد باد سختی در گرفت ، خواست فرود آید ، ترسید . باد شاخه ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می برد. دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند. مستاصل شد. از دور بقعه امامزاده ای را دید و گفت : ای امام زاده گله ام نذر تو ، از درخت سالم پایین بیایم. نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب نويسندگان پيوندها تبادل لینک هوشمند |
|||
|